English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3372 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It's time U وقتش رسیده که
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. U کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
The time is coming soon when ... U به زودی وقتش می رسد که...
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
briefly speaking U مختصر کنیم
let us be brief U مختصر کنیم
let us be brief U کوتاه کنیم
let us play U بازی کنیم
let us say U فرض کنیم
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
We move out on the 1st. U ما یکم بارکشی می کنیم.
let ab be equal to cd U فرض کنیم ab با cd برابرباشد
let us make a p for home U کوشش کنیم زودبخانه برسیم
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
peach and straddle U بالا می کشیم وخرابش می کنیم
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
We live in the Machine Age . U ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
i had best to leaveit U بهترین کاران است که ان راول کنیم
it can be altered at pleasure U هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
Could you put us up for the night ? U ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
We've given notice that we're moving out of the apartment. U ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Let's drop the subject. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
starting with the issue of July 1 U هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity. U او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Let's play for keeps. U بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
we underwrite the company U ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
mellow U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
ripe U رسیده
ripest U رسیده
consummating U رسیده
consummates U رسیده
consummated U رسیده
consummate U رسیده
riper U رسیده
headed U رسیده
mellows U رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
Inc U به ثبت رسیده
importing U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
culminant U باوج رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
ripely U بطور رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
overripe U بسیار رسیده
over ripe U زیاد رسیده
approvingly U به تایید رسیده
floor length U رسیده بکف
approved U به تایید رسیده
overdue U موعد رسیده
fullest U بالغ رسیده
full U بالغ رسیده
in wards U کالای رسیده
jack in office U رسیده است
knee high U بزانو رسیده
new come U تازه رسیده
import U کالای رسیده
new arrived U تازه رسیده
in- U :رسیده امده
maturation U رسیده شدن
full fledged U بالغ رسیده
climactic U باوج رسیده
in U :رسیده امده
antemortem U مرگ زود رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
grown U رسیده جوانه زده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
jumped-up U تازه به دوران رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripen U رسیده کردن یاشدن
ripens U رسیده کردن یاشدن
indents U سفارش رسیده از خارج
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
indent U سفارش رسیده از خارج
indenting U سفارش رسیده از خارج
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
at one's fingertips <idiom> U آماده
able آماده
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
up in arms <idiom> U آماده حمله
set out <idiom> U آماده سفرشدن
take up arms <idiom> U آماده جنگیدن
in the pipeline [Colloquial] U در آماده سازی
make arrangements U آماده کردن
make preparations U آماده کردن
make provisions U آماده کردن
up to <idiom> U آماده شیطنت
accessible آماده پذیرایی
give-and-take U آماده به توافق
get ready <idiom> U آماده شدن از
handshaking U آماده دریافت
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
accommodate آماده کردن
in arms <idiom> U آماده جنگیدن
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
to stand ready for [+ noun] U آماده بودن برای
dinner etc. is served U غذا آماده است
fair game U طعمهی حاضر و آماده
promise the moon <idiom> U آماده انجام کار
to stand ready to [+ verb] U آماده بودن برای
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
go ahead <idiom> U آماده کار شدن
get set <idiom> U آماده شروع شدن
to prepare [for] U آماده شدن [به یا برای]
red alerts U حالت آماده باش
red alert U حالت آماده باش
luncheon meat U گوشت پخته و آماده
psyched up <idiom> U آماده انجام کار
cold U بدون آماده بودن
coldest U بدون آماده بودن
colds U بدون آماده بودن
colder U بدون آماده بودن
Recent search history Forum search
1How to work out when you totally don't want to?
1چطوری میتونیم از استخر و باشگاه ورزشی اینجا استفاده کنیم
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1میشه یه تلفن برای من به پست کنین ببینین پاس من آماده است یا نه
1preppy
1after all
1a food shop let us "eat now,pay later"thanks to the Barrett name.
1i was in the middle of a thick law book
2what time we must use make up one's mind?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com